سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 86683
کل یادداشتها ها : 183
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 



کارت عروسی یکی از یادگارهای شیرین هر مراسم عروسی است. عروس‌خانم‌ها و آقادامادها هم سعی می‌کنند سنگ‌تمام بگذارند و هرکدام با ایده و ابتکاری جدید در این میدان رقابت، برنده شوند. یک نفر کارت عروسی‌اش را داخل بطری می‌گذارد و دیگری کلیپ تصویری می‌سازد و DVD آن را به‌عنوان کارت دعوت به دست مهمانان می‌دهد. اما نوشته‌های داخل همه این کارت‌ها مشابه یکدیگر است. همه آنها از عشق می‌گویند. از عهد و پیمان دو همسفر برای ادامه راه پر پیچ و خم زندگی در کنار همدیگر.

کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
در این مطلب سراغ تعدادی از ستارگان متاهل سینما و تلویزیون رفتیم و از آنها پرسیدیم چه چیزی روی کارت عروسی‌شان نوشته‌اند. در این میان بعضی‌ها هم بودند که اصلا عروسی نگرفته بودند، بعضی‌ها هم ترجیح داده بودند مهمانانشان را شفاهی دعوت کنند و از کارت استفاده نکرده بودند. ما صحبت‌های این دوستان را که خالی از لطف هم نبود در بخشی از همین مطلب آوردیم. با ما و این چهره‌های خوشبخت همراه باشید.
بهاره رهنما

کارت عروسی ما پروانه‌های رنگارنگ بود. شعر روی آن را هم خودم گفته بودم: «با بهار پیمان می‌بندیم به نام عشق برای همیشه»
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
امیر جعفری

من و همسرم ریما رامین فر 8سال نامزد بودیم. بنابراین دلیلی نداشت بعد از این همه وقت عروسی بگیریم. در نتیجه کارت عروسی هم نداشتیم. نه من کت و  شلوار دامادی پوشیدم و نه ریما لباس عروسی.
فرناز رهنما

کارت عروسی ما یک کارت ساده به شکل قاب بود که من سادگی آن را خیلی دوست داشتم. روی آن هم فقط ساده و صمیمانه نوشته بودیم: «حضور شما موجب خوشحالی ماست.»

کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
رضا داوودنژاد

کارت عروسی ما خیلی متفاوت و خاص بود. روی کارت ما هیچ چیز نوشته نشده بود جز اسم‌هایمان، رضا داوودنژاد و غزل بدیعی به‌اضافه تاریخ عروسی؛ همین و تمام. کارتمان هم شکل یک پازل بود. روز عروسی تیمی بسیج شدند و با همه مهمان‌ها تماس گرفتند و آدرس محل عروسی را به آنها گفتند.
حمیرا  ریاضی

کارت عروسی من بسیار ساده بود و روی آن نوشته بودیم: «کاروانی آمد... بارش لبخند...» شعری از سهراب سپهری است.
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
نیوشا ضیغمی

ما کارت عروسی نداشتیم، به‌خاطر اینکه مراسم عروسی‌مان بسیار کوچک و خانوادگی بود، بنابراین ترجیح دادیم مهمانان عروسی کوچک‌مان را تلفنی و شفاهی دعوت کنیم و کار به کارت و این چیزها نکشید.
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
پژمان بازغی

ما کارت عروسی نداشتیم. فکر کردیم ممکن است در چاپخانه آدرس محل عروسی لو برود و به این ترتیب آسایش و امنیت مهمانانمان خدشه دار شود. به همین دلیل بی‌خیال کارت عروسی شدیم.
مریم امیرجلالی

من 29 بهمن سال 49 روز عیدغدیر ازدواج کردم. آن زمان عروسی‌ها خیلی ساده بود. مثل الان نبود که هزارتا چشم و هم چشمی و تجملات باشد. من سفره عقدم را خودم چیدم. سفره عقد خودم که سهل است حتی سفره عقد دخترم را هم که سال‌ها بعد بود (سال 73) خودم چیدم. کارت عروسی هم نداشتم. همه مهمان‌ها را حضوری یا تلفنی دعوت کردیم. عروسی ساده و کوچکی بود. اصلا کارت عروسی هم مثل الان از واجبات عروسی نبود.
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
حدیث فولادوند

چون مهمانان عروسی ما بسیار محدود بودند تصمیم گرفتیم کارت عروسی نداشته باشیم. ما مهمانان‌مان را حضوری یا تلفنی دعوت کردیم.

کمند امیرسلیمانی

عروسی ما کارت نداشت. کلا چندتا از رسومات مرسوم عروسی بود که من به آنها اعتقاد و علاقه‌ای نداشتم. یکی هم همین کارت عروسی بود. یکی دیگر هم تزئین و گل زدن ماشین عروس بود که از هر دو پرهیز کردم. من به اینها و چندتا چیز دیگر اعتقادی نداشتم و استفاده هم نکردم. ما مهمانان عروسی‌مان را تلفنی یا حضوری دعوت کردیم.
ویشکا  آسایش

من عروسی نگرفتم که کارت عروسی داشته باشم. آن زمان با مراسم عروسی و همه این تجملات بی‌مورد آن مثل کارت و ... مخالف بودم. البته الان هم هنوز با بریز و بپاش بی‌مورد و تجملات مخالف هستم. من فقط عروسی‌های ساده و صمیمانه را دوست دارم.
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
مائده طهماسبی

ما جزو آن افرادی هستیم که نه عروسی گرفتیم و نه کارت عروسی داشتیم. آن زمان که ما ازدواج کردیم جوان‌ها خیلی آرمان‌گرا بودند، ما هم جزو آن نسل آرمان‌گرایی بودیم که سعی می‌کردیم همه چیز زندگی‌مان در نهایت سادگی باشد و اصلا چیزهایی مثل عروسی را تجملات می‌دانستیم که باید از آنها پرهیز کرد، اما جالب است نسل بعد از ما هر روز بیشتر از روز قبل درگیر همین تجملات شدند.
شبنم قلی‌خانی

من از بچگی مثل خیلی از دختربچه‌ها عاشق مراسم عروسی بودم. البته عروسی خودم خیلی ساده و به دور از تجملات بود. کارت عروسی‌مان را همسرم طراحی کرد و روی آن شعری از فریدون مشیری را نوشتیم:

« تنها نگاه بود و تبسم میان ما تنها نگاه بود و تبسم. گاهی که سینه‌های‌مان چون کوره می‌گداخت دست تو بود و دست من - این دوستان پاک- که از شوق سر به دامن هم می‌گذاشتند وزین پل بزرگ - پیوند دست‌ها- دل‌های ما  هم به خلوت هم راه داشتند.» و البته در پایان نوشتیم:
«خواهشمندیم از آوردن هرگونه دوربین خودداری کنید.»
شیلا خداداد

ما روی کارت عروسی مان جمله خیلی ساده‌ای نوشته بودیم. کارت با «در پرتو مهر یزدان پاک» شروع می‌شد و در ادامه بود: «در انتظاریم/ با گل وجود خود، محفل آرای سرور ما باشید... شیلا و فرزین». من این متن را از بین چند متنی که دیده بودم انتخاب کردم.
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
رزیتا غفاری

ما روی کارتمان نوشته بودیم: «دست‌های منتظرمان سرانجام با عشقی به پاکی آب و با ایمانی به تزاید خاک خوشبختی را می‌سازد، عزم آن داریم که در خانه کوچک‌مان نگهش داریم.»
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
زیبا بروفه

کارت ما یک نقاشی کارتونی بود که خودمان کشیده بودیم. متاسفانه جمله روی آن را یادم نیست. به‌هرحال نزدیک 17 سال از ازدواج ما گذشته است، اما خودمان خیلی کارت‌مان را دوست داشتیم؛ فکر می‌کنم مهمانان هم خوششان آمد.
شقایق دهقان

ما کارت عروسی داشتیم اما هیچ چیز خاص و ویژه‌ای روی آن ننوشتیم. همان جملات مرسوم و عادی که تشریف بیاورید و ما را خوشحال کنید و... . شاید باورتان نشود اما نه تنها یادم نمی‌آید روی کارتمان چه نوشته بودیم، حتی یادم نمی‌آید عروسی‌مان چه روزی بود! می‌دانم شهریور بود اما یادم نیست چندم شهریور بود. برای اینکه این چیزها از همان اول اصلا برای من و محراب اهمیت نداشت.
کارت عروسی چهره ها چگونه بود؟
سپند  امیرسلیمانی

کارت عروسی ما آن چیزی که به معنای متعارفش در ذهنتان می‌آید، نبود. ما یک کارت ویژه و متفاوت طراحی کردیم. کارت ما یک تخته شاستی مستطیلی شکل بود که دوتا عکس روی آن چسبانده بودیم. عکس‌های دو نفره‌ای از من و همسرم. هر دو عکس هم فانتزی و شیطنت‌آمیز بودند. عکس بالایی که تاریخ قبل از ازدواجمان را داشت همسرم آرام نشسته بود و من شاد و خندان، شیطنت می‌کردم. عکس پایینی که تاریخ بعد از ازدواجمان خورده بود من آرام و مظلوم نشسته بودم و همسرم خندان و شاد، شیطنت می‌کرد. در کنار این عکس‌ها 5 بیت شعر هم بود که مضمون آن این بود که در مراسم ما شرکت کنید اما برای هر نفر از مهمانان یک بیت شعر ویژه آن مهمان هم گفته بودیم. یعنی همه ابیات جز بیت چهارم که برای هر نفر متفاوت و مناسب با آن آدم بود، مثل هم بودند. من یک شب تا صبح بیدار نشستم و این شعرها را مخصوص هر نفر نوشتم. برای پیرها مناسب سن و احترام‌شان و برای جوان‌ها هم مناسب حال و هوای جوانی شعر گفتیم. بیت آخر هم این بود که :
چند ساعت بیا پیش ما بشین/ جون مادرت بی‌خیال دوربین

  

شبکه های تلویزیونی عرب زبان از حمله جدید ارتش رژیم صهیونیستی به نوار غزه و شهادت یک فلسطینی خبر دادند.


به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از الجزیره، جنگنده های ارتش رژیم صهیونیستی در دور جدید حملات خود شمال نوارغزه را بمباران کردند که بر اثر این حمله، یک شهروند فلسطینی شهید شد.

 

حملات رژیم صهیونیستی به نوارغزه وارد هفتمین روز خود شده است.


  
کد خبر : 4086          

هفته نامه تجارت فردا به بهانه افزایش میزان چک‌های برگشتی و تشدید دعاوی مالی، پرونده ویژه‌ای در مورد "اقتصاد شرخری" گردآوری کرده و درآن با دو شرخر گفت‌وگو کرده است.

به گزارش نیمروز در یکی از این گفت‌وگوها، فردی که به "اسمال شرخر" معروف است، درمورد تجربه خود صحبت‌های جالبی مطرح کرده است.

«اسمال ‌شرخر» را می‌شود جلوی یکی از مجتمع‌های تجاری پایتخت پیدا کرد. نخستین بار که او را دیدم، منکر شرخری شد اما بعد خودش تماس گرفت. در این حرفه یکی از بهترین‌هاست و پیدا کردنش زیاد وقت نمی‌گیرد. با این حال دوست ندارد عکسش را منتشر کنیم. قدش زیاد بلند نیست اما هیکلش ورزیده است. روی صورتش جای دوزخم دیده می‌شود. یکی روی پیشانی که نشان از زخمی عمیق دارد و یکی روی گونه سمت راست که باریک اما طولانی است. می‌گوید بچه سه‌راه آذری است اما عمرش را در نظام‌آباد و یافت‌آباد سپری کرده و حالا شرخر یکی از مجتمع‌های تجاری پایتخت است.

****

*می‌خواهم در مورد بازار شرخری با شما صحبت کنم. خیلی دوست دارم در مورد دستمزد شرخری، خطرهای این کار، حاشیه‌های آن و اهمیت آن صحبت کنیم. سوالم این است که از نظر شما شرخری چه معنی و مفهومی ‌دارد؟

ببخشید داداش همین اول کار بگم که من از اصطلاح شرخری خوشم نمیاد. کار ما مثل رابین هود می‌مونه. ما کار راه‌اندازیم و شرخر نیستیم. از آدمایی می‌گیریم که حساب کتاب سرشون نمیشه اگرنه چرا آدمای بد‌بخت بیان سراغ ما؟ اگه حساب و کتاب بازار درست باشه هیشکی سراغی از ما نمی‌گیره.

*نفهمیدم. چرا رابین هود؟

برای اینکه رابین هود از آدمای پولدار می‌گرفت و به آدم‌های فقیر می‌داد.

*اما اجیر‌کننده شما فقیر نیست. آدمی هم که از او با زور پولی می‌گیرید، لزوماً ثروتمند نیست. رابین هود قهرمان یک داستان قدیمی ‌است که فکر می‌کرد باید از آدم‌های پولدار بگیرد و به فقرای ناتینگهام کمک کند. من شباهتی بین شما و رابین هود نمی‌بینم و در ضمن خیلی هم از رابین هود خوشم نمی‌آید. چرا باید از یک عده به زور پول گرفت وبه یک عده دیگر داد؟ من فکر می‌کنم شرخری واژه بهتری است. من هنوز دوست دارم شما شرخری را تعریف کنید.

شرخری یعنی زنده کردن پول. من نمی‌فهمم چرا میگن شرخر اما از اینکه به من بگن شرخر خوشم نمیاد. همین قدر می‌فهمم که بعضی‌ها خودشون نمی‌تونن از حق خودشون دفاع کنن بعد میان سراغ ما. یکی مزاحم ناموسی داره. اون یکی مستاجرش سرموعد حاضر نیست خونه رو تحویل بده و یکی دیگه طلب داره اما پولش زنده نمیشه. میان سراغ ما. ما هم می‌گیم دقیقاً چی می‌خوای؟ طرف دردشو می‌گه ما هم گوش می‌کنیم. بعضی لقمه‌ها برا دهن ما گنده است می‌گیم نه. بعضی‌ها باب دندون ماست می‌گیم آره. ته خط هم یه چیزی گیر ما میاد طرف هم به هدفش می‌رسه.

*پس شرخر فقط دنبال نقد کردن طلب مردم نیست. یعنی کارهای دیگری هم هست که قبول می‌کنید.

خیلی پیش اومده که یک زن تنها اومده سراغ ما گفته همسایه‌اش مزاحم دخترش میشه. گفتیم باشه آبجی پول نمی‌گیریم برات حلش می‌کنیم. رفتیم جوون لندهور مردمو انداختیم تو ماشین بردیم زدیمش و ادبش کردیم و بعد ولش کردیم. یک بار یک پیرمرد سراغ منو از بچه محل‌ها گرفته بود. اومد پیشم گفت پسرم مشکل منو حل می‌کنی؟ گفتم مشکلت چیه؟ گفت یه پسر دارم که خیلی اذیتم می‌کنه. توهین می‌کنه و پول می‌دزده می‌خوام ادبش کنی. بعد هم یه چیزی بابت دستمزد داد و من هم رفتم سراغ پسره. دیدم پسره معتاده و خیلی هم بچه پر‌روست. گرفتیم با بچه‌ها بردیمش تو باغ یکی از دوستان تو شهریار. یک هفته کار من این بود که این لندهورو کتک بزنم. هی می‌زدمش و هی خون بالا می‌آورد. اون قدر زدمش که بیهوش شد. از صبح تا شب کلاغ پرش کردم اون قدر که پاهاش از خودش نبود. پس می‌بینی که همه‌ش مساله پول نیست.

*چرا نباید این کار را به قانون سپرد؟

خوب در نمیاد. اولاً می‌گیرن ولش می‌کنن. بعدهم خوب ادبش نمی‌کنن. من وقتی این جور آدما رو می‌گیرم اون قدر می‌زنمشون که خون بالا می‌آرن. قانون چنین کاری نمی‌تونه بکنه. خود من صد بار بازداشت شدم اما همیشه آزادم کردن. شاید باورت نشه اما لات‌ها خیلی دوست دارن اون تو باشند. تو زندان کار هست، کاسبی هست اما این بیرون نیست.

*آیا شرخری برای شما شغل محسوب می‌شود؟

من کار دیگه‌ای بلد نیستم. اصلاً بذار درمورد این کار صحبت کنم. خیلی‌ها فکر می‌کنند این کار کثیفه ولی ما کار راه‌انداز مردم هستیم. فامیلام از من بدشون میاد. با من قطع رابطه کردن و منو می‌بینن روشون رو می‌کنن اون ور. ولی من این کارو دوست دارم. درآمدم خیلی خوبه. قبلاً یه موتور هم نداشتم اما حالا واسه خودم خونه و ماشین دارم. دفتر اجاره کردم. همه منو می‌شناسن. تو بانک که میرم بدون صف کارم راه می‌افته. تعارف که نداریم می‌ترسن دیگه.

*اینکه مردم از شما می‌ترسند آیا مزیت محسوب می‌شود؟

مزیت؟ چرا نباشه؟ این همه آدم تو این مملکت داریم همه‌شون هم دوست دارن آدما جلوشون خم و راست شن. ببین داداش لات‌ها برا خودشون آدم دارن که بهشون میگن نوچه. هرکی واسه خودش نوچه‌ای داره. شما نداری؟ رئیس فلان اداره نداره؟ نماینده نداره؟ همه دارن. همه‌ام دوس دارن مردم جلوشون خم و راست شن. من وقتی میرم تو بانک جلوم خم و راست می‌شن. چرا؟ چون زور دارم و نترس هستم. یه بار از رئیس یه شعبه آدرس صاحاب چکو می‌خواستم نداد. رفتم توی پارکینگ و دور تا دور ماشین خوشگلشو خط‌خطی کردم. روش هم نوشتم رابین هود. وقتی اومد بره بیرون، آتیش گرفته بود. من آدم بد‌لجی هستم. فرداش رفتم تو بانک داد و بیداد راه انداخت و زنگ زد پلیس. منو بردن ولی مدرک نداشتن ولم کردن. دوباره رفتم بانک و این بار درگوشش گفتم یا آدرسو بده یا می‌زنم زندگیتو نابود می‌کنم. آدرس زن و بچتو دارم. بازهم چقری کرد و نداد. شب رفتم در خونه‌ش زنگ زدم. خودش اومد پشت آیفون گفتم منم رابین هود. گوشیو گذاشت. می‌دونستم زنگ می‌زنه پلیس. رفتم قایم شدم. تا پلیس رفت دوباره رفتم در خونه‌ش. شروع کردم داد و بیداد کردن که آی مردم این مرده حیثیت خونوادمو برده. زن و بچه داره اما به ناموس من نظر داره. نیومد بیرون ولی باز پلیس اومد. دوباره فرار کردم. باز که پلیس رفت برگشتم در خونه‌ش زنگ زدم. دیگه عصبانی شده بودم. قاطی کرده بودم. گفتم پسرتو می‌دزدم یا آدرسو بده. شماره‌مو رو دیوار نوشتم براش. طرفای ظهر بود که دیدم زنگ زد. گفت تو رو خدا دست از سرمون بردار. گفتم کاری ندارم آدرسو بده. بنده خدا داد ولی اگه نمی‌داد می‌رفتم بچه‌شو می‌دزدیدم.

*به بچه‌اش چه ربطی داشت؟

ببین داداش این چیزا مال قصه‌هاس. اینکه رحم کنی و نکنی، چیزی درست نمیشه. من شرخرم. گل‌کار که نیستم. معلم که نیستم. طرف پول مردمو خورده و نمی‌ده. بعد رفته برا زن و بچه‌ش لباس و ماشین خریده اون وقت چطور ربطی نداره؟ سرنوشت اینها همه به هم وصله و شوخی نیست. چطور منو بگیرن و ببرن زندان زن و بچه‌م گشنه می‌مونن و هیشکی نیست کمکشون کنه.

*شما زن و بچه هم داری؟

بله، دو تا دختر دارم.

*می‌توانی تصور کنی یک نفر آنها را گروگان بگیرد؟

اوه اوه خدا اون روزو نیاره. قاطی می‌کنم بد جور. بین ما لات‌ها هم گاهی دعوا میشه. یه بار دارودسته مهدی‌سیاه با ما کج افتادن دستشون که به من نمی‌رسید دخترکوچیکه‌مو گروگان بردن. قاطی کردم. خدابیامرز مهدی‌سیاه رفیقم بود. زنگ زدم رو گوشی‌ش گفتم مهدی به بچه‌هات بگو تمومش کنند که اگه قاطی کنم، بد میشه. گوش نکرد. رفتم از بچه‌های نظام‌آباد چند نفر اجیر کردم. محل دعوا یکی از فرعی‌های شماره دو بود. آی زدیم همدیگه‌رو. قمه بود که فرو می‌رفت تو دل و جیگر بچه‌ها. خود من اون روز هفت تا چاقو خوردم ولی خدا خواست ما بردیم. مهدی سیاه به نوچه‌هاش دستور داد دخترمو آزاد کردن.

*شده تا حالا سر شرخری کتک هم بخوری؟

ببین داداش این کار کتک داره، فحش داره. بی‌ناموسی داره و همه چی داره. بذار برات تعریف کنم می‌فهمی چی میشه. یه بار یه بابایی جلو پاساژ منو دید وگفت تو اسمال ‌شرخری؟ گفتم آره، فرمایش؟ گفت: یه چک دارم مال یه بابایی که خیلی کله گنده‌س میگن فقط تو می‌تونی نقدش کنی. گفتم بیا بریم صحبت کنیم. رفتیم یه جا نشستیم صحبت کردیم. گفتم توکی هستی؟ گفت کارخونه گچ دارم. گفتم طرف کیه؟ گفت نماینده بوده والان داره تو خیابون فاطمی ساخت وساز می‌کنه. گفتم بادیگارد داره؟ گفت: آره راننده داره. طرف 300 میلیون بدهکار بود و قرار شد من هشت تا بگیرم و پولشو نقد کنم. می‌دونستم خیلی خطرناکه. بادیگارد طرف غول بود و می‌دونستم منو لت و پار می‌کنه. گفتم اسماعیل این دیگه ته خطه. خلاصه نشستم فکر کردن تا اینکه یه چیزی به ذهنم رسید. تعقیبش کردم دیدم میره سر ساختمونش تو خیابون فاطمی. هر روز یه سر می‌زد و نیم ساعتی اون جا بود و بعد می‌رفت دفتر کارش که بلوار کشاورز بود. یه روز که بادیگاردش از شرکت رفت بیرون، رفتم تو دفترش. به بهونه تعمیر تاسیسات ساختمون. تنها بود. یه لحظه پشیمون شدم اما دیگه نمی‌شد کاری کرد. رفتم جلو کپی چک رو گذاشتم جلوش. گفت این چیه؟ گفتم مال شماست. موبایلشو برداشت زنگ بزنه گفتم حاجی پول نشه، پولت می‌کنم. دو روز دیگه میام. زدم بیرون. شب رفته بودم قهوه خونه ممد میشی دیدم چند نفر گردن‌کلفت اومدن تو. درو بستن و اونقدر ما رو زدن که تو ادرارم خون بود. خلاصه دیدم این یارو خیلی چقره. نگو عکسمو از تو دوربین در آورده بودن و شناسایی کرده بودن. به قدری کتک خوردم اون روز که تا سه ماه بدنم درد می‌کرد.

*تا حال از کاری پشیمان شده‌اید؟

بله، ولی عادت کردم بهش فکر نکنم. ولی شب‌ها بعضی وقت‌ها خوابش را می‌بینم. یه بار اشتباهی کارد فرو کردم تو پهلوی یه نفر دیگه. به یکی زنگ زدم لیچار بارم کرد عصبانی شدم. رفتم سراغش. قیافه‌شو نمی‌شناختم. از یکی پرسیدم، گفت اونه. رفتم کاردو فرو کردم تو کتفش بعد فهمیدم اشتباه کردم و اون نبوده. خیلی ناراحت شدم. یه بار هم رفتم چک یه بدبختو نقد کنم. خونه‌ش تو منیریه بود. تاجری بود که حساب و کتابش به هم ریخته بود و خلاصه چک‌هاش برگشت می‌خورد. دو روز پشت در موندم و هیچ کس درو باز نکرد. می‌دونستم تو خونه اس. رفتم رو پشت بام و کولرشو قطع کردم. بازهم بیرون نیامد. خلاصه یه چند روزی علافش بودم تا اینکه با هزار بدبختی از پنجره رفتم تو خونه‌ش. اصلاً صدایی نمی‌آومد در حالی که می‌دونستم تو خونه‌اس. هرجا رو نیگا کردم نبود. ولی متوجه شدم از تو حموم صدا میاد. رفتم یواش درو وا کردم دیدم بدبخت افتاده رو زمین و دوش هم بازه و همین طور آب هم داره میره. دستکش دستم کردم و شیر آب رو بستم. ولی دیدم مرده و نفس نمی‌کشه وآب هم صورتشو پوسانده بود. قیافه‌ش تا مدت‌ها توی ذهنم بود. اون روز اومدم بیرون و زنگ زدم به پلیس و گفتم من شرخرم و چنین چیزی دیدم. نمی‌دونم من چقدر مقصر بودم اما در هرحال عذابش برام مونده.

*هرکدام از کارهایی که می‌کنید، قیمت کارهایی که می‌کنید چقدر است؟

هر چیزی قیمتی داره. گوش، انگشت، بند انگشت، مو، پهلو، سر. خلاصه همه چیز واسه خودش قیمت داره. یه بار یه بنده خدایی به من پول داد تا سگ یه خانومه رو بکشم. مثل اینکه به سگ خانومه حسودیش می‌شد. یه روز عصرکه خانومه تو فرمانیه داشت پیاده‌روی می‌کرد، سگشو دزدیدم. طرفای عصر بود که دزدیدمش و شب هم فروختمش به یکی دیگه.300 تا گرفتم. به هرحال چک یه نرخ داره، چک و توگوشی هم یه نرخ. کف‌گرگی هم قیمت خودشو داره. مثلاً مظنه چک،10 تا 20 درصده. شاید هم بتونی چک طرف رو بخری که در این صورت 50 درصد از مبلغ چک کم می‌کنی و بقیه اش رو میدی طرف. بعد ولی باید نقدش کنی دیگه.

*آقا اسماعیل برای من یک سوال خیلی مهم است. دقیقاً چندسال است که داری کار می‌کنی واینکه کدام سال کار شما بیشتر رونق داشته است؟

راستش کار ما همیشه رونق داره. سفارش زیاده. تا بی‌حسابی باشه، کار ما هم رونق داره. وقتی وضع مردم خوب شه، وضع ما بد میشه. وقتی وضع مردم بد شه وضع ماهم خوب میشه. در ضمن الان دست زیاد شده و هرکیو می‌بینی، قمه دست گرفته می‌آفته توخیابون دنبال باج‌خواهی و شرسازی. بعضی‌ها شرخر نیستند، شر‌سازند.

*در مورد چک‌های برگشتی می‌گویم.

بله. در مورد چک، بیشتر از همیشه پارسال رونق داشت. پارسال من دفتر زدم و 10 تا نوچه گرفتم. من الان 11 ساله دارم کار شرخری می‌کنم. الان 39 سال دارم و 11 ساله شرخرم. اولش هیچی نداشتم. کارم سرقت گوشی بود ولی بعد یه بنده خدایی بود به نام تقی معروف به تقی وانتی منو کشوند تو این راه. من بچه لات بودم و دعوا راه می‌نداختم. گفت بیا شرخری کن نون خوبی توش داره. برا بار اول رفتم سراغ کارمند یه شرکت. دفترش تو جردن بود. نشستم تو دفترش گفتم تا پول ندی نمیرم. اونقدر کثیف و بد‌بو بودم که طرف چک 500 هزارتومنی رو همون جا قرض کرد و پولشو داد. اون موقع ماهی دوسه تا چک برگشتی داشتیم الان ماهی 20 تا داریم شاید هم بیشتر. خودم دیگه کمتر از 100 میلیون کار نمی‌کنم ومعمولاً 10 تا 20 درصد می‌گیرم.

*فکر می‌کنید تا چه زمانی این کار را ادامه بدهید؟

دوست دارم دو سال دیگه بازنشسته کنم خودمو. شکر خدا الان خونه و ماشین و زندگی دارم ولی می‌خوام از نظام‌آباد بیام سمت یوسف‌آباد. یه خونه بزرگ می‌خوام و بعد یه ماشین و بعد هم بتونم یه گاراژ تو جاده قدیم بگیرم برا تعمیر پمپ و این طور چیزها. البته الان دیگه دعوا نمی‌کنم. رفتارم پخته شده و کمتر قلدری می‌کنم ولی همچنان احتمال قاطی کردنم هست.


  


 

 

به گزارش نیمروز به نقل از فارس، جسد امیرحسین حاتمی بوکسور استان البرز که تیرماه‌ امسال در مسابقات قهرمانی کشور عنوان قهرمانی را از آن خود کرده بود شب گذشته در یکی از باغ‌های نظرآباد به طور حلق آویز پیدا شد.

حاتمی که روز گذشته در تمرینات باشگاهی خود شرکت نکرده و به همین دلیل پس از جست‌ و جو جسد وی در یکی از باغ‌های نظر آباد پیدا شده است.

فرمان سلمان‌زاده رئیس هیئت بوکس استان البرز در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس با تایید این موضوع اظهار داشت: متاسفانه رئیس هیئت بوکس نظرآباد در تماسی از مرگ مشکوک امیرحسین حاتمی به ما خبر داد و پس از پیگیر‌ی با خبر شدیم که جسد وی به صورت حلق آویز در باغ‌های کرج پیدا شده است.

جسد امیر حسین حاتمی بوکسور تیم استان البرز شب گذشته در یکی از باغ‌های نظرآباد کرج به صورت حلق آویز کشف شد.


  


شاخه نظامی حماس علاوه بر مقابله با حملات موشکی رژیم صهیونیستی، در شبکه های اجتماعی اینترنت نیز به مقابله با حرافی های ارتش اسرائیل پرداخته و به آنها پاسخ می دهد.
به گزارش نیمروز به نقل از مهر، گروههای مقاومت فلسطین علاوه بر مقابله با حملات نظامی ارتش صهیونیستی به نوار غزه به رجزخوانی اینترنتی نظامیان اسرائیلی در شبکه های اجتماعی پاسخ می دهند. تصویر زیر نمونه ای از این نبرد است که در صفحه توییتر در جریان است.

جنگ توئیتری حماس و ارتش اسرائیل/ عکس
 صفحه توییتر ارتش اسرائیل (IDF): ما به مقامات عملیاتی حماس، چه در سطوح پایین و چه فرماندهان ارشد توصیه می کنیم در روزهای پیش رو آفتابی نشوند.

پاسخ گردان های عزالدین قسام (Alqassam Br?gade): ای نظامیان اسرائیلی، دستهای متبرک ما به رهبرانتان خواهد رسید و شما هر جا که باشید دروازه های جهنم را به روی خود گشوده اید.


  
+ *نمی دونم چرا این گریه های آقای ولایتی منو به یاد هاشمی 8 سال پیش میندازه!!*


+ *دوستای عزیزم من دوستون دارم ولی برای تبلیغ یه فرد نظر مردمو ،به زور عوض نکنین خدای نکرده اگه این فرد بعدا خیانت کنه ما عذاب وجدان پیدا می کنیم من دوستون دارم ولی خیلی تعجب کردم وقتی دیدم یکی از کاندیداها خلاف باورم 6 بار بازنشر خورده! خب پیگیری کردم هیچکوم بیشتر از چند روز قدمت نداشتن.... اشکالی نداره ولی مردم باور می کنن!...(اسم نمیارم ناراحت نشین یوقتی...) *


+ *قرعه اول به نام غرضی افتاد ملت دچار گرفتاری تورمه از زمان قاجار تا امروز *


+ *با سلام و درود به روان شهدا. ....برنامه گفتگو انتخاباتی ....شروع شد *


+ *تمام برنامه های گفتگو آماده هستند....نامزدها بر صندلی خود نشستند... ضرغامی در اتاق کنترل...*


+ صبح دعامون کنین تابیایم






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ